ازدفتر-ششم

اول:

یادت هست؟ من و تو بودیم و درخت و بارانی که هنوز نیامده بود.گفتیم و گفتیم تا باران هم آمد. آمدنش را دیدیم اما غلبه قطره بر کلمه شدنی نبود. باران که آمد تشنگی زمین را برد. ما اما هنوز تشنه باران حرف بودیم. باران تاب تمام شدن ناگفته ها را نیاورد و بی امان شد. پناه زیر درخت هم چاره ساز نشد. دویدیم تا سقف. پناه خوبی بود اما نه برای من و تویی که حالا دیگر تنمان در تصرف باران بود. فال نیک زدم به باران...

وسط:

لعنت بر کسی که لحظه ای و آنی در خوبی ات شک کند که لحظه لحظه ی بودنت خوبی خالص بود. در هر لحظه ی هر کس خوبی ات پیداست. دریغ که گریزی نبود از تَرَکِ بند نخورده ای که بند زنان حریفش نبودند...

همیشه:

گل خشک شده شاید دیگر لای کتابت نباشد اما رگبار باران، خاطره ی همیشه من است.
فال نیک زدم به باران ، نمیدانستم که کاخ خاکی آرزوهایم را خواهد شست...

Comments (15)

Loading... Logging you in...
  • Logged in as
نوشته ات بغض فروخورده ی کهنه ای را باز کرد...
"غلبه قطره بر کلمه شدنی نبود" بسيار خوشمان آمد !
حس مي كنم از اون خاطره ها باشه كه آدم رو كاغذ مياره كه سبك بشه يا مثلا يه جا ثبت بشه اما اين خاطره به قدري تو روح نفوذ كرده كه عملا با قلم زني نميشه حسي رو كه اون لحظه به آدم غالب بوده ادا كرد!
يه جور فقارت قلمي:d
آیلار's avatar

آیلار · 820 weeks ago

چه رمانتیک شدی تو
می دونستی نوشته هایی که از دفتر هستن عالی ان؟ خیلی لذت می برم از خوندنشون.
چقدر از پاراگراف وسط خوشم اومد
خیلی خوب بود مثل یک ساعت خواب اضافی دیروزت به من چسبید.
چه قدر کیف می ده وقتی این روزا همه از بارون می نویسن !

این بارون،قطره قطره اش چه می کنه با ما که اینقدر عمیق می شینه روی دل همه مون!

بذار همون فال نیک بمونه! شاید روی کاخ آرزوهات خاک نشسته شاید گرد و خاک و بشوره و ....
بذار فال نیک بمونه!نمی شه به بارون فالی غیر "نیک" زد
قالب نوشته ات خاطره ای دور از شعری را در ذهنم زنده کرد! شعری سه بخشی...
خیلی خوب بود.
دفتر اول ، سوم و ششمتان را خریداریم
حس هاتو دوست دارم ،
گفته بودم روش کار کن...
باورت میشه همیشه منتظرم دفتر بعدی برسه،وقتی هنوانت رو میبینم ذوق میکنم!!!

هیچی نمیتونم بگم!
چقدر نوشته های این دفتر رو دوست دارم ....
چه قشنگ بود .
حالا بوی نم کاخ آرزوهایت را بو بکش .
خوشمزه س .
واقعا چوری انگار اومدم یه وبلاگ دیگه
یه ادم دیگه
چقدر خوب که این جوری نوشتی
این خود واقعیت بود

امان از باران که ادم بی عشق را عاشق می کند چه برسد به عاشق!
عاشق شدین قربان...؟!!

Post a new comment

Comments by